او آسمان را می فهمید...

او آسمان را می فهمید...

صفحه اول کتاب یادت هست؟؟؟
پیرمرد امیدش به ما دبستانی ها بود.
و الان ما بزرگ شده ایم...

۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

با دلی‌ آرام‌،

قلبی‌ مطمئن‌،

روحی‌ شاد 

و ضمیری‌ امیدوار  

و فرشتگانی که به استقبالت آمدند...

دست مارم بگیر اون دنیا...

وام گرفته از وبلاگ خندیشه



دبستانی دیروز
۱۴ خرداد ۹۳ ، ۰۴:۴۴ ۳امید امام

 یک شب امام گفتند:« در جوانی سیگار می‌کشیدم. تا این که یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمی رسیدم و فکرم به شدت در گیر فهم آن شد. در همین حال برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم. پس از بازگشت همین که نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته و به دنبال سیگار رفته ‌بودم، احساس شرمندگی کردم و باخود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم. آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم‌».

 فاطمه طباطبایی، عروس امام از کتاب «اقلیم خاطرات»



دبستانی دیروز
۱۰ خرداد ۹۳ ، ۰۳:۵۹ ۱امید امام